به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، ۱۳ شهریورماه سال ۱۳۹۵ بود که حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجرای بند یک اصل ۱۱۰ قانون اساسی سیاستهای کلی «خانواده» را که پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شده است، ابلاغ کردند. از سوی دیگر نهاد مقدس خانواده و ضرورت تشکیل آن، همواره مورد تأکید خداوند متعال و اهلبیت (ع) بوده است، از همین رو در گفتوگو با حجتالاسلاموالمسلمین حسن خیری رئیس دانشگاه آزاد اسلامی قم ، به تبیین مفهوم خانواده محوری و بررسی سیاستهای کلی «خانواده» ابلاغی رهبر معظم انقلاب پرداختیم که در ادامه میآید.
خانواده، پایه و قوام جامعه است
خانواده، پایه و قوام جامعه است و بر این اساس، جامعهشناسان آن را اولین نهاد اجتماعی میدانند. آموزههای اسلامی، اصلیترین فلسفه تشکیل خانواده را رسیدن به آرامش و تعالی معرفی کرده است. خداوند دراینباره میفرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» (روم/۲۱). یکی دیگر از اهداف تشکیل خانواده، شناخت یکدیگر، قومیتها و اجتماع است. خداوند میفرماید: «یَأَیهُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمُ مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثیَ وَ جَعَلْنَاکمُْ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکمُْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر» (حجرات / ۱۳).
جامعه انسانی، افزون بر نیاز به آرامش، نیازمند شناخت ظرفیتهای انسانی است. عبارت «جَعَلْنَاکمُْ شُعُوبًا» بیانگر این است که تفاوتهای انسانی مانند زیستشناختی، روانشناختی، محیط، جغرافیا و ... باعث میشود قومیتهای مختلف به وجود آید که البته این تفاوتها نباید موجب تفرقه و ستیز شود.
برای رسیدن از «لِتَسْکُنُوا» به «لِتَعَارَفُواْ» بحث تألیف قلوب مطرح میشود؛ یعنی این آرامش زمانی محقق میشود که همدلی اتفاق بیفتد. طبق معارف الهی، تألیف قلوب زمانی رخ میدهد که جامعه توحیدی میشود؛ یعنی امکان ندارد بدون لطف و عنایت خدا، اتحاد قلوب صورت گیرد و جامعه توحیدی شود. عبارت «وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی» در آیه ۱۴ سوره حشر، برای جایی است که معارف توحیدی وجود ندارد و مؤلف القلوب، دلها را تألیف نکرده باشد. واژههای «لِتَسْکُنُوا» به «لِتَعَارَفُواْ» و «قُلُوبُهُمْ شَتَّی» سه ضلع مثلث تشکیلدهنده جامعه انسانی هستند.
انسان در بستر اجتماع به آرامش نیاز دارد
انسان در بستر اجتماع به آرامش نیاز دارد و خانواده نیز در بستر همین اجتماع شکل میگیرد و در پی آن در کنار خانواده، تعامل نیز صورت میپذیرد و پیوند و همدلی قلوب ایجاد میشود. در نتیجه، می توان گفت جامعه از همبستگی بی نیاز نیست و این همبستگی، پیشرانه اصلی جامعه است.
طبق گفته دانشمندانی مانند خواجه نصرالدین طوسی و فارابی، انسان یا مدنی بالطبع است که امروزه نیز برخی به آن قائل هستند و یا طبق گفته علامه طباطبایی&، آدمی مستخدم بالفطره و یا مستخدم بالطبع است؛ یعنی انسان به دنبال منافع خودش بوده و حب ذات دارد و دنبال این است که از موهبتهای پیرامونش برای خودش استفاده کند. این شخص اگر یک قطعه فلز هم پیدا کرد، آن را برمیدارد به امید این که شاید روزی مورد استفاده قرار گیرد. این ویژگی در ذات انسان است. ساختمان وجودی انسان به این شکل مهندسی شده و بهمین جهت به سراغ دیگران می رود و زمانی که سراغ دیگران رفت، ابتدا کانون خانواده را شکل میدهد؛ یعنی با نیاز به جنس مقابل متوجه میشود که اگر این نیاز استخدامی تأمین شود، اجتماع نیز باید شکل گیرد و چون نیاز متقابل وجود دارد، باید باهم کنار بیایند و همین نیاز متقابل است که اصل جامعه را تشکل میدهد و برای شکلگیری بهتر این اجتماع، به عدالت نیاز است. به هر صورت، انسان به اجتماع نیاز دارد و هرکدام از متقدمین و متأخرین با یکی از این اصول میگویند اجتماع نیاز دارند و این پیوند نیاز به یک نظام معنایی دارد؛ یعنی بهعبارتدیگر به تعریف من از خودم، نیازهای خودم، دوست داشتن خودم و به پیوندم با همسرم جهت میدهد. بازهم از نظر علمایی مانند فارابی، این پیوند ممکن است یا بر پایه لذت، یا بر پایه سود و یا بر پایه خیرخواهی باشد.
فلسفه خانواده بر پایه لذت است
وقتی میگوییم فلسفه خانواده بر پایه لذت است؛ یعنی خانواده برای نیاز غریزی و تمایل به جنس مقابل، شکل میگیرد و رابطه زناشویی به وجود میآید، اما پایه آن لذت است که در این رویکرد، خانواده تشکیل میشود و نوعی از امتداد اجتماعی را به خود میگیرد. زمانی که صحبت از وجود خانواده بر پایه سودمندی است؛ یعنی مانند بازار، پیوندی بین مشتری و فروشنده شکل میگیرد و باهم همکاری میکنند و هر دو سود میبرند. اگرچه شکل و شمایل و هنجارهای خانواده در جوامع گوناگون متفاوت است، اما یک از اصلیترین نهادهای این جوامع است و آنها را به هم پیوند می دهد. اگر ارزشهای انسانی در خانواده بر پایه لذت تعریف شود، آثار متفاوتی را به خود خواهد گرفت؛ بهعنوانمثال، امروز یکی از انتقادات به فرهنگ غرب، فروپاشی استحکام خانواده است و متأسفانه فرهنگ غرب است که ما را به اینجا کشانده و خانواده را در معرض تهدید قرار داده است. در فرهنگ غربی است که خانواده، رفتهرفته استحکامش را از دست میدهد و روابط عاطفی و صمیمی بین رنگ می بازد و پس از مدتی، برای هم تکراری و خسته کننده میشوند و کار به طلاق میکشد.
فرزندان بیسرپرست، مادران سرپرست خانوار و ارتباطات دیگری که اصلاً معنای خانواده ندارد و موارد دیگری آسیبهایی است که نهاد خانواده را تحتالشعاع قرار میدهد. در فرهنگ غرب، زمانی منظور از خانواده، جنس زن و مرد بود؛ اما این فرهنگ، ازدواج دو همجنس را قانونی جلوه داده و از آن بهعنوان خانواده یاد میکند که این ناشی از پیوند براساس لذت است، نه براساس خیرخواهی. نگرش سودمدارانه جامعه غربی، تهدیدی جدی برای کیان خانواده است.
در غرب، وقتی نگرش سودمدارانه باشد، در نوع رابطه تاثیر مستقیم دارد. ممکن است زن فقط به دلیل اینکه دیگر از بودن در کنار همسری و از رابطه با او لذت نمیبرد، بخواهد جدا شود. در این جامعه، شرم و حیا بین اعضای خانواده تا جایی کم رنگ شده که حتی پدر نمی تواند به دوستی دخترش با جنس مقابل اعتراض کند؛ زیرا دختر بهراحتی میتواند از او بهعنوان تعرض به حریم خصوصی، شکایت کند.
در ارزشگذاری خانواده بر مبنای خیرخواهی، وضعیت به نحو دیگری است. خانواده در نگاه اسلام، کانون محبت و تألیف قلوب است.
اعضای خانواده، هرکدام در برابر یکدیگر حقوق و تکالیفی دارند. در این خانواده، حقالله و حقالناس مشخص است و فرزندان به حال خود رها نشدهاند. در مکتب اسلام، پدر و مادر از جایگاه والایی برخوردارند و اگر فرزندان آنان را آزار دهند و حقوق آنان را مراعات نکنند، ممکن است عاق والدین شوند که البته عکس این موضوع نیز صادق است. درگذشته، طلاق کمتر رخ میداد، ولی این به آن معنا نبود که هیچ اختلافی در خانواده وجود نداشت. اختلافات ایجاد میشد؛ اما گذشت، ایثار، توجه به رضایت الهی یا نارضایتی او و ترس از عاق والدین بر روح خانواده حاکم بود. ناگفته نماند در برخی از مناطق هم طلاق مرسوم نبود، ولی بهجای آن، خودکشی رخ میداد.
در انسانشناسی اسلامی، هم به غرایز و هم به فطرت انسان توجه شده است. درواقع، فطرت مانند هستهای است که باید شکافته شود. فرق فطرتگرایی و فرهنگگرایی در این است که فرهنگ گرایی مانند زراعت نیست که دانهها در زمین پخش شود و محصول رشد کند. فطرت انسان پاک است، اما برای تولید فرهنگ خوب، باید بیوقفه تلاش کرد. واتسون (پدر علم روانشناسی بالینی) میگوید: تعدادی کودک به من بدهید، سپس هر انسانی که شما بخواهید، از هرکدام آنها ساخته و به شما تحویل میدهم. فرض بر این است که فرهنگ، حذف چیز دیگری نیست، ولی اگر ما فطرت را بیان کردیم؛ یعنی اینکه خداوند قوه انسان شدن را در نهاد او قرار داده و این یعنی اگر ارزشهای انسانی شکوفا شود، به انسان واقعی تبدیل خواهد شد. خداوند، طوری انسان را خلق کرده که تعالی و کمالش در کنار آموزش و تزکیه صورت گیرد. هر انسانی نسبت به فرزندان و نسبت به اطرافیانش، حکم باغبان را دارد که این باغبان، گاهی پدر و مادر است و گاهی، مؤمنی نسبت به مؤمن دیگر که نام آن ولایت مؤمنانه است. اگر آفتی دیده شد، باید آفت زدایی شود و اگر بدی دیده شد، باید پیشگیری کرد.
خانواده جایی است که در آن، تربیت و تزکیه، اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا خانواده بستر تربیت و تزکیه است و به گفته روانشناسان، سه چهار سال اول زندگی انسان است که شالوده او شکل میگیرد. شالوده آدمی باید بر پایه ارزشها شکل گیرد؛ یعنی در توجه به بعد فطری، نگاه تربیتی خاص داشته باشیم. برای رسیدن به کمال باید به فطرت و ارزشهای انسانی توجه ویژه شود و تلاش گردد فرد را در این مسیر تربیت کرد و به کمال رساند؛ بنابراین، خانواده اولین کانون تربیت و تزکیه است. اگر میخواهیم جامعه را در چارچوب درست خود، شکل دهیم باید برای تعلیم، تربیت و تزکیه اهمیت قائل شویم و چون کانون اولیه و مهم آن خانواده است، پس باید خانواده را در اولویت تمام سیاستگذاریها و برنامهها قرار دهیم.
همه نهادها باید بدانند جامعه سالم درگرو خانواده سالم است
همه نهادها باید بدانند جامعه سالم درگرو خانواده سالم است، دانشگاه باید توجه کند ضوابطش برای خانمها طوری نباشد که به نقش خانواده و خانوادگی او لطمه بزند. متأسفانه دانشگاهها در برخی از محتوای دروس هم مشکل دارند. در برخی از رشتهها خانمها، با درصد بالایی حضور دارند، اما آیا این رشتهها، تقویت کننده خانواده است یا اینکه آن را تضعیف میکند؟ جامعه اقتصادی، سیاسی و علمی و جوان، زمانی اتفاق میافتد که جایگاه خانواده محترم شمرده شود. هنگامی که برای تولید نسل، خانواده را حمایت میکنیم و امکانات در اختیار او قرار میدهیم، دیگر نگران پیر شدن جامعه نیستیم. خانوادهای که برای فرزندآوری نگران مشکلات اقتصادی است و حمایت نمیشود، انگیزهای برای تولید نسل ندارد و برای همین است که امروزه تعداد فرزندان یک خانواده از یکی دو بچه بیشتر نیست و حتی گاهی هیچ فرزندی ندارند. در همه ابعاد باید به این نکته توجه شود که خانواده محوری یک شعار نیست، بلکه یک حقیقت است.
یکی از موضوعاتی که باید موردتوجه قرار گیرد این است که رشتههای دانشگاهی باید نقشهای تفکیکی زن و شوهر را ایفا و حمایت کنند. شما در دانشگاه میخواهید هم از خواهران و هم از برادران پذیرش کنید، اما توجه داشته باشید تحقق کمال انسان، منوط به اهمیت قائل شدن برای نقش پدر و مادر در خانواده است. خداوند خلقت زن را طوری آفریده که افزون بر نقش همسری، نقش مادری نیز داشته باشد. این نقش هم جایگاه اجتماعی دارد و هم یکی از نقشهای بسیار مهم اجتماعی است. اینکه گفته میشود از دامن زن مرد به معراج میرود یک حقیقت است؛ یعنی تربیت معنوی مادر است که باعث رشد معنوی فرزندی و تزکیه او میشود. در فرهنگ غرب، وقتی زن بیرون از خانواده است، نقش اجتماعیاش کارکرد دارد و این نقش در خانواده تأثیر و کارکردی ندارد. به تفکیک وظایف و نقش زنان و مردان، باید به جایگاه تربیت توجه کنیم و اگر اینها را پایه و اساس قرار دادیم، آنگاه در رسانه، بازار، کسبوکار و دانشگاه موفق خواهیم بود.
یکی از مقولههای بسیار مهم، اهمیت دادن به فرزندآوری است
یکی از مقولههای بسیار مهم، اهمیت دادن به فرزندآوری است. این موضوع مهم باید مشوقها و حمایتهایی داشته باشد؛ زیرا خانواده در فرهنگ اسلامی مورد تأکید است. همین فرزندان هستند که در آینده، یک خانواده را تشکیل میدهند و سیاستگذاریها نیز باید به سمتی برود که خانواده را حمایت کرده و آن را در اولویت تمام امور قرار دهد. نوع نگاه، نظام معنایی و اساس درک و شعور ما نسبت به سامان دادن نظام اجتماعی و سیاستهایی که در راستای خانواده است، به این برمیگردد که ما میخواهیم خانواده را تقویت کنیم. نباید طوری عمل شود که بگوییم اگر غربالگری انجام میدهیم و به این نتیجه رسیدیم که در مواردی باید سقطجنین شود، صرفاً بهخاطر تقویت خانواده است و اگر زاد و ولد را کنترل میکنیم، فقط در جهت تداوم و تقویت و بقای خانواده است که چنین کاری انجام میدهیم و یا بهخاطر داشتن یک جامعه دانا و بدون دغدغه، در حال کنترل موالید هستیم. اینجاست که باید گفت مشکل به رویکرد و دیدگاه ما برمیگردد. امروز هم مشکل اساسی ما مشکل رویکرد است.
متأسفانه اندیشههای غربی و دانشگاهی روشنفکر مأبانه در حال ترویج است و حتی دشمنان در رسانههای خودشان بهشدت کار میکنند. آنها میگویند داشتن حیوان در محیط خانه از داشتن فرزند بهتر است و دلیلشان این است که این سگ، وفادار است. آن چه که نظام اسلامی و انقلابی تولید میکند، خانواده است و آن چه که این نظام را پایدار نگه میدارد، جمعیت جوان است، اما ما که حتی در برخی از موارد مسئولیتی هم در کشور داریم، اگر متوجه نباشیم که نقش جمعیت جوان چقدر مهم است، درواقع مشغول از دست دادن مهمترین سرمایه خود هستیم، درحالیکه از آن غافلیم. به فرموده رهبر انقلاب، نکند زمانی محاسبات شما را تغییر دهند؛ یعنی حتی ممکن است شما فکر کنید برای اسلام کار انجام میدهید؛ ولی درواقع، افکار عمومی بهگونهای سامان داده شده که طبق آیه شریفه «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف/۱۰۴)، فکر میکنید مشغول انجام کار درست هستید، اما در حقیقت این کار شما تباه شده و ارزشی ندارد. بسیاری از مشکلات ما ناشی از این است که فکر میکنیم در حال انجام کار خوب هستیم. اساس مسئله به رویکرد ما و رویکردهای نظری ما برمیگردد. این تلقی در هنرپیشهها، سریالها و کتابها و دیگر رسانهها ایجاد شد و کمکم فرزندآوری ضد ارزش تلقی گردید تا جایی که زن و شوهر رغبتی برای فرزند دار شدن ندارند و فکر میکند که باید با سگ و گربه، مأنوس باشند.
بحثها و شبهات و القائات تهاجمی از سوی دشمن، چنان قوی ایجاد میشود که برخی از اقشار به ازدواجهای سفید و همباشی و نظایر آن روی میآورند؛ زیرا مباحث آنها به این موضوع برمیگردد که در فرهنگ غرب، سود و لذت پایه بسیاری از تعاملات اجتماعی است و به تکلیف و وظیفه توجهی ندارد و این در حالی است که خیرخواهی، ناظر به تکلیف و وظیفه است. اگر ما میگوییم انسان خلیفه خداست، درواقع جنبه مسئولیتپذیری و امانتداری او را تقویت کردهایم و میدانیم که انسان در برابر خدا باید پاسخگو باشد. ازیکسو، فرهنگ غربی که امروزه از طریق رسانههای معاند تبلیغ میشود، اساسش به مسئولیتناپذیری برمیگردد که فرهنگ غربی و اشتباه در محاسبات فرهنگی هم دو لبه قیچی میشوند و موجب سیاستگذاری های نادرست می شود و از سویی، به اسم سیاستگذاری، خانواده را تضعیف میکنیم و از سوی دیگر به اسم اینکه جمعیت عالم داشته باشیم، جمعیت جوان را از بین میبریم. به هر صورت اینها مسائل اساسی است که ریشه مشکلات است.
خانواده یک نهاد بنیادین و اساسی در نظام انقلاب اسلامی است
خانواده یک نهاد بنیادین و اساسی در نظام انقلاب اسلامی است و اگر رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم نگفتند سازمان و ساختارها چگونه باشد، بهاینعلت است که نگاهشان به آدمها بوده است؛ بهعبارتدیگر، رویکرد عاملیت داشتند تا رویکرد ساختارگرایی و آن به این علت است که این انقلاب تا اینجا با عنصر جامعه آمده است. آحاد جامعه انقلابی را چه کسی میتواند پشتیبانی کند؟ آیا میتوان این پشتیبانی را به دست انسانهایی سپرد که در خانواده خود، بهخاطر کم بودن فرزند، از عاطفه سیراب نمیشدند و شخصیت آنها بهدرستی شکل نگرفته و یا به علت فرزند طلاق بودن، در کانون آسیبها قرار گرفته داشتند؟ یقیناً افرادی که از بحرانهای خانوادگی در امان بوده اند، با روحیه بهتر و نشاط بیشتری می توانند در اداره امور جامعه نقش داشته باشند. برای رسیدن به این امر، باید از سنین کودکی برنامهریزی کنیم و برای آن، وقت و نیرو هزینه کنیم که بخش مهمی از آن نیز به خانواده برمیگردد. از هر راهی غیر از خانواده محوری پیش برویم، به موفقیت نخواهیم رسید. ما به مردان و زنانی در ساختن این کشور نیاز داریم که در کانون خانواده از تربیت و تزکیه و عاطفه سیراب شده و آن را در مدرسه و دانشگاه تداوم داده باشند. خانواده محوری اینجاست که اهمیت و جایگاه خود را نشان میدهد. باید دانست همه موفقیتها درگرو اولویت دادن به خانواده در سیاستگذاریهاست.